به خود خود خودت همسفرم

ساخت وبلاگ
دیروز کیلومترها درطول پنج متری اطاقم راه رفتم وباپاهایم درد دل کردم...پاهایی که تیزرو بودند چون پاهای یک خرگوش..

باپاهایم حرف میزنم که روزگاری با کفشهایی دوست بودند که تو برایشان خریدی..

همسفر کاپشنی را که برایم خریدی بیاد داری؟رقیب از حسادت آنرا سوزاند به این بهانه؛ 

این کاپشن برای تو زشت است زیرا جوانانه است..

تومرا جوان میدیدی اما او پیرم میداند..پیر شدم توپیرم کردی با ستمی که برمن کردی...بارفتنت..

همسفر گفتی مطلب برایم ننویس بچه هایت میخوانند..

آخر عزیزکم ...مگر بیخبر ند؟عشق تو مرا شهره شهر کرد قصه ما مانند پیرصنعان ودختر ترسا برزبانها جاریست...فکر کردی بچه علت هجرت کردم...؟

دیگر توان طعنه شنیدن از سویی واز طرفی دیدنت را با بیگانه نداشتم..رقیب از حسادت تورا رنج میداد توچرا مرا تنبیه کردی؟

اگر فقط کمی صبر میکردی شباروز تو وشب وسوز من براین گونه نمیشد ودر کنار هم بدنیا لبخند میزدیم.

انتظار نداشته باش من چون توباشم  ..

من گاهی روزی صدبار میمیرم وگاهی برای یادبود لحظه ای رااز یکروزخاطراتت جشن بگیرم مست میشوم ناخورده مست ...آری ناخورده مست

اگر مطلب را خواندی نظر بنویس تو حتی از سایه خود میگریزی میدانم ...میدانم...خودت خراب کرده ای...من تقصیری ندارم ...دل هرجایی بلا ها برسرت آورده...تابعد...اگر عمری بود..ان شاءالله

به خود خود خودت الهام پور احد(ا..پ)...
ما را در سایت به خود خود خودت الهام پور احد(ا..پ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamisheh-bahar888 بازدید : 118 تاريخ : دوشنبه 24 دی 1397 ساعت: 21:19